دنیای مجازی و گفتگوی زنده ی اواکس

دنیای مجازی و گفتگوی زنده ی اواکس

برنامه ی چت و اخبار تکنولوژی
دنیای مجازی و گفتگوی زنده ی اواکس

دنیای مجازی و گفتگوی زنده ی اواکس

برنامه ی چت و اخبار تکنولوژی

بشنو صدای عشق را 4

درخانه با فریبا نشستند و فریبا برایش درختی شبیه درختی که مهسا کشیده بود ،رسم کرد و خانواده پدرش را برای او شرح داد:
- مادر بزرگت اسمش آمنه بوده پدربزرگت هم قاسم...هردو شون موقعی که تو سه ماهه بودی فوت شدن...اول مادربزرگت بعد از یکی دو هفته هم پدربزرگت...علی بابا و عمو حسنت بچه ها ی بزرگن که با همه چی شون آشنایی .بعد از اون ها یه خواهر دارن که اسمش زینبه و مجرده .آمریکا زندگی میکنه و تو رو تا حالا ندیده....همین فامیل بابات تموم شد.
رویا دستی روی صورتش کشید و گفت:
- چقدر کم!!

 

ادامه مطلب ...

بشنو صدای عشق را 3

ساعت سه و نیم بود که آرش جلو ی خانه شان ایستاد.رویا با یاد آوری حرف های فریبا محکم به پیشانی اش زد.آرش با نگرانی گفت :
- چیشد؟
- فریبا گفت ساعت چهار مهمون دعوت کرده.من اصلا یادم نبود.
- پس باید سریعتر بری
رویا جستی زد و از ماشین بیرون رفت.آرش صدایش زد:
- رویا؟
- بله؟
- میتونم به خواهشی ازت بکنم؟
رویا با عذاب وجدان نگاهش کرد که یعنی حرفش را ادامه بدهد.
- هرجا خواستی بری من برسونمت؟
رویا نگاهش را به آرش دوخت.اول متعجب شد ولی با چند ثانیه فکر دلیلی برای مخالفت ندید این طوری بیشتر میتوانست به ابعاد زندگی گذشته اش با او پی ببرد:
- ولی کارت چی؟

  ادامه مطلب ...